چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، تشن، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
شونیز. نانخواه. شینیز. شونوز. شهنیز. حبهالمبارکه. کبودان. کرنج. سویداء. کلونجی. (فهرست مخزن الادویه). سیاه تخمه. سیاه دانه. حبهالبراکه. غرفج. خونجک. بوغنج، صاحب مخزن در فهرست گوید: حب ّ (؟) السوداء، شونیز است و تشمیزج را نیز نامند. و داود ضریر انطاکی گوید: حبهالسوداء، الشونیز و یطلق علی البشمه، یعنی تشمیزج، و ساق آن را سیسارون نامند. رجوع به بشمه شود
شونیز. نانخواه. شینیز. شونوز. شهنیز. حبهالمبارکه. کبودان. کِرنج. سویداء. کلونجی. (فهرست مخزن الادویه). سیاه تخمه. سیاه دانه. حبهالبراکه. غرفج. خونجک. بوغنج، صاحب مخزن در فهرست گوید: حب ّ (؟) السوداء، شونیز است و تشمیزج را نیز نامند. و داود ضریر انطاکی گوید: حبهالسوداء، الشونیز و یطلق علی البشمه، یعنی تشمیزج، و ساق آن را سیسارون نامند. رجوع به بشمه شود